جدول جو
جدول جو

معنی لشکر شکن - جستجوی لغت در جدول جو

لشکر شکن
مرد شجاع، سخت دلیر
تصویری از لشکر شکن
تصویر لشکر شکن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عمل و کیفیت لشکر شکن مغلوب کردن لشکر: ای بلشکر شکنی بیشتر از صدرستم ای بهشیار دلی بیشتراز صد هوشنگ. (فرخی. د. 206)
فرهنگ لغت هوشیار
لشکر شکار: شاه فرخنده پی و میری آزاده خویی گرد لشکر شکن و شیری لشکر شکری. (فرخی لغ) توضیح در دیوان فرخی. چا. د.: 378 شیری دشمن شکری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر شکن
تصویر شکر شکن
خورنده شکر و قند، شیرین سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشکرشکن
تصویر لشکرشکن
لشکرش کننده، شکست دهندۀ لشکر، کنایه از بسیار دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لشکرنشین
تصویر لشکرنشین
لشکرگاه اردو معسکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشکر کشی
تصویر لشکر کشی
قشون کشی، سپهسالاری
فرهنگ لغت هوشیار
لشکر شکاف: که لشکر شکوفان مغفر شکاف نهان صلح جویند و پیدا مصاف (سعدی لغ) توضیح لغت نامه بنقل از فرهنگ خطی بدون اسم کتابخانه لغت نامه نقل کرده: لشکر شکوفان جماعتی که در وقت جنگ گریزند و لشکر را بددل کرده گریزانند. ظاهرا این معنی را از همین بیت استنباط کرده اند و براساسی نمی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشکر شکستن
تصویر لشکر شکستن
مغلوب کردن لشکر منهدم ساختن سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشکر شکاف
تصویر لشکر شکاف
آنکه صف لشکریان دشمن بشکافد و آنان را مغلوب سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشکر شکار
تصویر لشکر شکار
لشکر شکن مغلوب کننده سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشکر شکوف
تصویر لشکر شکوف
((~. ش))
لشکر شکاف، دلیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لشکرشکر
تصویر لشکرشکر
لشکرشکرنده، درهم شکنندۀ لشکر
فرهنگ فارسی عمید
آنکه لشکر را تجهیز کند و بجایی سوق دهد قاید لشکر سپهسالار فرمانده لشکر: کجا رای پیران لشکر کشش کجا شیده آن ترک خنجر کشش. (حافظ. 357)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرشکن
تصویر شکرشکن
خورندۀ شکر، شیرین سخن، شیرین گفتار، برای مثال شکّرشکن شوند همه طوطیان هند / زاین قند پارسی که به بنگاله می رود (حافظ - ۴۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرشکن
تصویر شکرشکن
((~. ش کَ))
کنایه از شیرین سخن
فرهنگ فارسی معین